موضوع: "بدون موضوع"
#غریب حاضر
بهار سبز در جمکران
چراغ ديده برافروز يارِ ما اينجاست
فروغ روشن شبهاي تار ما اينجاست
مباش بيخبر از روزگار رفتة خويش
اميدهاي پر از انتظار ما اينجاست
به دشت سينه برافروز پرچم توحيد
که جلوههاي گل نوبهار ما اينجاست
به لالههاي چمن حسرت زمانه مخور
که عاشقانهترين لالهزار ما اينجاست
رها مکن دل خود از حريم حضرت دوست
که ماية شرف و اعتبار ما اينجاست
چه ميخوري غم ايام بيقراري را
که نکهت گل سرخ بهار ما اينجاست
#غریب حاضر
دلم براي تو تنگ است اي سرا پاخوب
دلم براي تو تنگ است مثل تنگ غروب
چه لحظه هاي غريبي که بي تو ميگذرند
چه روزگارعجيبي است بي تو اي محبوب
چقدربي تو به غربت شکست خاطرخاک
نيامدي وعطش درعطش زبانه کشيد
نيامدي وزمين شعله شعله درتب شد
نشست خاطرآيينه هابه آه ملال
شکست خلوت آدينه ها به زمزم اشک
چقدر بي تو به حسرت دلم لبالب شد
نسيم نرگسي از گلشني نمي خيزد
که تا به دامنش اندوه من بياميزد
کسي کجاست غريب آشنا در اين غربت؟
که از تبسم او روزگار تازه شود
و از شميم نفس هاي اوغزل خيزد
تمام ثانيه ها بي تو ميرود غمناک
ولحظه ها همه بي مهر تو غروب آلود
دلم هواي تو کرده است اي سخاوت محض
دلم هواي تو کرده است اي حلاوت وصل
دلم هواي تو کرده است باتمامت عشق
دلم هواي تو کرده است با تمام وجود
تودرکدام دياري توبا کدام بهار؟
تودر کجاي زميني چه دير شد ديدار
نشان کوي تو پرسيم از کدامين يار؟
زمين کوير تب آلوده ايست طوفان خيز
زمان خزان غم انگيز بي تو در تکرار !
بيا که مژده وصلت زمان به رقص آرد
بياوداغ دل از خاطرزمين بردار
صبح ظهورش می رسد.
ازسمت مکه دنیا گلستان می شود یک جا به زودی
آخرین نظرات